ایران در مسیر تحولات انقلاب
سال 1357 را می توان سال سرنوشت ساز در تاریخ ایران دانست. در این سال اعتراض ها و قیام های پانزده ساله مردم مسلمان ایران به رهبری امام خمینی (ره)، علیه رژیم ستم شاهی به لحظات پایانی و پیروزی خود می رسید. مردم سراسر ایران با رهبری واحد حضرت امام (ره) توانستند انقلاب شکوهمند اسلامی را در 22 بهمن سال 1357به ثمر برسانند. در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران، روزهای 12 تا 22 بهمن، که مصادف با بازگشت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی (ره)، بعد از پانزده سال تبعید به ایران و انقراض سلطنت پهلوی در 22 بهمن ماه می باشد دهه فجر نامگذاری شده است.
هرچند نارضایتی مردم و جامعه از رژیم ستمشاهی از سال 1342 کلید خورد ولی اوج اعتراضات و مبارزات مردمی در سال های 1356 و 1357 در سراسر ایران بود. به دنبال انتشار مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» با امضای مستعار احمد رشیدی مطلق در 16 دی ماه سال 56، نهضت امام خمینی (ره) و انقلاب مردم شتاب بیشتری گرفت. این مقاله که به تمجید از اصلاحات ارضی و انقلاب سفید شاه، مخالفت حزب توده و مالکان بزرگ پرداخته بود سعی کرد تا در نهایت امام خمینی(ره) را مورد اهانت قرار دهد. اولین واکنش اعتراضی به این مقاله توهین آمیز توسط مردم قم صورت گرفت. با انتشار این مقاله توهین آمیزمردم قم، کامیون توزیع روزنامه اطلاعات در قم و اصفهان را در دروازه ورودی قم مورد هجوم قرار داده و کامیون را به همراه روزنامه ها به آتش کشیدند. سپس فردای آن روز طلاب حوزه علیمه کلاس های درس را تعطیل کرده و در مسجد اعظم دست به تجمع زدند.
اما اعتراض اصلی دو روز بعد از انتشار مقاله یعنی در 19 دی ماه 1356 اتفاق افتاد. مردم در این روز با سردادن شعارهای تند علیه دولت، اقدام به آتش کشیدن نمایندگی روزنامه اطلاعات و دفتر حزب رستاخیز کردند. این حرکت مردمی به خشونت کشیده شد و تعدادی از مردم قم به شهادت رسیدند. رژیم شاهنشاهی نیز برای جلوگیری از اعتراض مردم، اقدام به تبعید تعدادی از شاگردان امام به شهر های دیگر نمود. ولی این اقدام رژیم باعث نشد موج انقلاب فرو نشیند. این بار در روز عزاداری چهلمین روز شهدای قم در 29 بهمن 1356 مردم تبریز قیام کردند و تقریبا کنترل شهر تبریز را به دست گرفتند. مردم تبریز خشم خود را با به آتش کشیدن سینماها، مشروب فروشی ها و دفتر حزب رستاخیز نشان دادند. اما رژیم ستمشاهی نیز آرام ننشست و برای جلوگیری از پیشروی اعتراض ها، با کمک ارتش و تانک ها به اجتماعات مردم حمله کرده و ده ها نفر را به شهادت رساندند.
چهل روز بعد یعنی در گرامیداشت چهلمین روز شهدای تبریز در روزهای نهم و دهم فروردین، اتفاقی مشابه در یزد به وقوع پیوست و بعد از این رویدادها بود که اعتراضات به صورت عمومی در تمامی شهرهای کشور گسترش یافت. بعد از وقوع این وقایع مردم خواهان آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت رهبر کبیر انقلاب اسلامی به ایران شدند.
با فرا رسیدن سالروز 15 خرداد مردم سراسر کشور اعتصاب و تعطیلی سراسری اعلام کردند. در 21 مرداد 57 در اصفهان درگیری خونینی بین مردم و حکومت پیش آمد که منجر به اعلام حکومت نظامی در این شهر شد.
در 28 مرداد 1357، حکومت پهلوی با اجرای طرح آتش زدن سینما رکس آبادان، اقدام به تبلیغ علیه انقلابیون کرد و مردم انقلابی را مسئول این فاجعه معرفی کرد. اما این دروغ هم نتوانست چهره انقلاب را مخدوش کند و مردم بیش از پیش وارد میدان مبارزه شدند. در آتش سوزی سینما که به عمد از سوی رژیم رخ داد حدود 700 نفر به دلیل قفل بودن درهای خروجی سینما، تاخیر در خبر دادن به آتش نشانی، نبود آب در شیرهای آتش نشانی، در آتش سوختند. در پی این جنایت و رسوایی میلیون ها نفر از مردم ایران در دوم شهریور 57، مصادف با 21 رمضان، در سراسر ایران با مردم تهران همراه شدند و دست به اعتراض گسترده ایی زند.
اعتراض ها همچنان ادامه داشت تا این که وقایع 17 شهریور یا جمعه سیاه در میدان ژاله رقم خورد. این واقعه نیز یکی دیگر از مبارزه های خونین مردم در این سال است. حضرت امام (ره) در فردای این فاجعه با مردم انقلابی چنین همدردی کرد: «ای کاش خمینی در میان شما بود و در کنار شما در جبهه دفاع برای خدای تعالی کشته می شد».
گسترش اعتراض ها و مبارزات مردم انقلابی در سراسر کشور و ناکامی حکومت شاهنشاهی در سرکوب اعتراض ها باعث شد، حکومت عراق به دستور رژیم ایران منزل امام در نجف را محاصره کرده و اجازه خروج و ورود به کسی را ندهند. البته این اقدام عراق نیز با خشم گسترده مسلمانان در ایران، عراق و کشورهای دیگر مواجه شد. وقتی این اقدام نتیجه ایی جز اعتراض عمومی را به دنبال نداشت. دولت های ایران و عراق تصمیم به تبعید امام از عراق گرفتند. به دنبال این تصمیم، امام خمینی (ره) در روز 12 مهر ابتدا نجف را به مقصد کویت ترک گفتند، اما دولت کویت با هماهنگی رژیم ایران، از ورود امام به این کشور جلوگیری کرد. بنابراین امام (ره) پس از مشورت با فرزند شان، حجت الاسلام حاج سید احمد خمینی، پاریس را به عنوان محل اقامت خود برگزیدند. امام روز 14 مهرماه 1357 وارد پاریس شد و دو روز بعد در منزل یکی از ایرانیان مقیم در نوفل لوشاتو در نزدیکی پاریس مستقر شدند. با استقرار امام در نوفل لوشاتو، تحولات انقلاب با شتاب زیاد به گوش جهانیان رسید و ارتباط مردم با رهبر انقلاب بهتر و راحت تر شد. در این میان راهکارها و سرکوب های رژیم شاهنشاهی نیز نه تنها باعث فرو نشستن اعتراض ها نمی شد بلکه راه را برای پیروزی انقلاب اسلامی با محوریت رهبری واحد امام خمینی (ره) هموار می کرد.
از آخرین اقدامات شاه برای جلوگیری از فروپاشی رژیم سلطنتی خودکامه تشکیل «شورای سلطنت» بود. براساس تصمیم این شورا، شاه در 26 دی ماه به بهانه معالجه به مقصد مصر از کشور خارج شد.
با فرار شاه، شورا انقلاب اسلامی به دستور حضرت امام شکل گرفت و بازگشت امام به ایران جدی شد. امام (ره) نیز پس از خروج شاه در پیامی کوتاه خطاب به خبرگزاری های جهان اظهار داشت: «خروج شاه از ایران، اولین مرحله پایان یافتن سلطه جنایت بار پنجاه ساله رژیم پهلوی می باشد که به دنبال مبارزات قهرمانانه ملت ایران صورت گرفته است. من این پیروزی را به ملت تبریک می گویم.» همچنین ایشان اعلام کرد که در اولین فرصت به ایران باز می گردند.»
همین پیام امام باعث ترس سردمداران رژیم پهلوی از شدت تظاهرات و مبارزات شد و از طرفی آنان مطمئن بودند با ورود امام به کشور، قدرت آن ها درهم خواهد شکست و سلطنت پهلوی برچیده خواهد شد. به همین منظور دولت بختیار از ورود امام به ایران با هر ترفندی جلوگیری می کرد. یکی از اقدامات بختیار برای جلوگیری از ورود امام خمینی بستن فرودگاه مهرآباد بود.
با انتشار خبر بسته شدن فرودگاه امام و ممانعت دولت بختیار از ورود امام به کشور، مردم دست به تظاهرات و راهپیمایی گسترده زدند. جمعیت زیادی از مردم به فرودگاه رفتند و روحانیون مبارز سراسر کشور که برای استقبال از امام آمده بودند در مسجد دانشگاه تحصن کردند و اعلام داشتند تا بازگشت امام به کشور به تحصن خود ادامه خواهند داند. سپس مردم و دانشجویان نیز به این تحصن پیوستند.
سرانجام با بالا گرفتن اعتراض ها، تحضن و تظاهرات خونین مردم برای بسته شدن فرودگاه ها، دولت بختیار از اقدام خود عقب نشینی کرد و بختیار در نهم بهمن ماه اعلام کرد فرودگاه مهرآباد باز خواهد شد و از هیچ ممانعتی برای ورود امام به کشور وجود ندارد. سپس در 10 بهمن هیات دولت اعلام کرد که ورود هواپیمای حامل امام به فرودگاه مهرآباد تهران بدون اشکال است. در پی انتشار این خبر، کمیته استقبال از امام در پیامی اعلام کرد که امام خمینی (رحمه الله) در ساعت نه صبح پنج شنبه 12 بهمن در تهران خواهد بود.
تحولات انقلاب در 12 بهمن تا 22 بهمن ماه 1357
12 بهمن 1357، بازگشت امام خمینی (ره) به میهن اسلامی و آغاز دهه فجر
امام خمینی (ره)، ساعت 3:30 به وقت تهران، نوفل لوشاتو را به مقصد ایران ترک کرد و بالاخره پس از 15 سال دوری از وطنبازگشت امام خمینی هواپیمای حامل امام، روز 12 بهمن 1357 حوالی ساعت 9 صبح در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست. براساس اسناد موجود در این روز فرخنده، بزرگ ترین استقبال مردمی در تهران برگزار شده و جمعیت استقبال کننده از امام که در فاصله فرودگاه تا بهشت زهرا 33 کیلومتر بود بین 4 تا 8 میلیون نفر تخمین زده شده است.
حضرت امام پس از ورود به سالن فرودگاه در پاسخ به استقبال باشکوه مردم طی بیاناتی گفتند: «من از عواطف طبقات مختلف ملت تشکر میکنم. عواطف ملت ایران به دوش من بارگرانی است که نمیتوانم جبران کنم.» وی پس از دعوت همگان به وحدت کلمه و ادامه مبارزه تا پیروزی نهایی و قطع کامل ریشه های فساد، عازم بهشت زهرا شدند. ایشان در میان استقبال گسترده مردم تهران در ساعت یک بعداز ظهر وارد قطعه 17 آرامگاه شهدای انقلاب شدند و سخنرانی تاریخی خود را ایراد فرمودند.
دو روز پس از ورود امام به ایران، یعنی روز شنبه 14 بهمن با حضور حدود 300 خبرنگار ایرانی و خارجی در محل مدرسه علوی مصاحبه مطبوعاتی برگزار شد که در ابتدا خلاصه ایی از نظرات بنیانگذار انقلاب اسلامی خوانده شد. سپس خبرنگاران شروع به پرسش کردند. در این نشت مطبوعاتی امام خمینی (ره) پاسخ هایی اظهار داشتند و در پاسخ به تهدیدهای دولت و فرمانداری نظامی ابراز داشتند: «کاری نکنند که مردم را به جهاد دعوت کنم، اگر موقع جهاد شد میتوانیم اسلحه تهیه کنیم. دولت را بزودی معرفی خواهیم کرد. اعضای شورای انقلاب تعیین شدهاند. از ارتش میخواهم هرچه زودتر به ما متصل شود. ارتشیان فرزندان ما هستند، ما به آنها محبت داریم باید به دامان ملت بیایند. قانون اساسی که تدوین شده به آراء عمومی گذاشته میشود تمام اتباع خارجی بطور آزاد در ایران زندگی خواهند کرد.»
صبح روز 16 بهمن 1357 در سالن مدرسه علوی حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در حضور امام خمینی (ره) و نزدیکان امام و در اجتماع ده ها خبرنگار خارجی و داخلی و گروهای مختلف مردمی حکم نخست وزیری مهندس بازرگان را قرائت کرد. امام نیز بعد از تعیین بازرگان به عنوان رییس دولت موقت اظهار کردند که: «از طریق مطبوعات و تظاهرات آرام، ملت دربارهی دولت بازرگان باید نظر بدهند.» قرار شد روز پنج شنبه نوزدهم بهمن ماه برای تایید دولت بازرگان راهپیمایی گستردهای در سراسر ایران برپا شود. در واقع امام در حکم نخست وزیری بازرگان، وی را موظف به انجام رفراندوم تغییر نظام به جمهوری اسلامی، تشکیل مجلس مؤسسان (خبرگان) برای تصویب قانون اساسی، برگزاری انتخابات مجلس شورا طبق قانون اساسی جدید و انتخاب هیأت وزیران بدون در نظر گرفتن روابط حزبی کردند. در متن حکم آمده است: بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، بر حسب حق شرعی و قانونی ناشی از آراء اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است، جنابعالی را مأمور تشکیل دولت موقت مینمایم.
در روز 17 بهمن، تظاهراتی با هدف حمایت از دولت بازرگان و مخالفت با بختیار در تمام کشور برپا شد. در مقابل هواپیماهای نظامی دست به پروازی بی سابقه در آسمان تهران زدند و نیروهای نظامی کنترل تمامی راههایی منتهی به میدان بهارستان و مجلس را در اختیار خود درآوردند. بختیار که هنوز در صدد اثبات وعده هایش مبنی بر همکاری با حضرت امام و قبول وزرای انتخابی از جانب امام در یک دولت ملی بود، در مجلس حضور یافت و نمایندگان مجلس نیز درحضور او طرحهای انحلال ساواک و دستگیری نخست وزیران و وزیران سال 1342 تا آن سال را که متهم به سوء استفاده از قدرت بودند را تصویب کردند.
افسران جوان در مراسم فارغالتحصیلی دانشکده افسری از ادای سوگند وفاداری به شاه معاف شدند و به خداوند، قرآن و میهن سوگند سربازی خوردند. در این روز، ژنرال هایزر فرستاده ویژهی آمریکا که ماموریت داشت ارتش را یکپارچه و حامی دولت نگهداشته و در صورت لزوم طرح یک کودتا علیه انقلاب را به انجام برساند، بدون هیچگونه نتیجهگیری از فعالیتهای خود، ایران را ترک کرد.
راهپیمایی ها همچنان ادامه داشت و میلیون ها نفر در این راهپیمایی ها شرکت می کردند. 10 صبح 19 بهمن، صدها تن از پرسنل نظامی نیروی هوایی و زمینی ارتش با لباس و یونیفرم نظامی خود در مدرسه رفاه حضور پیدا کرده و با حضرت امام دیدار کردند. در این دیدار که همافران نیز همپای همه نیروهای نظامی شرکت داشتند مراسم بیعت با امام را به صورت رژه نظامی انجام دادند.
هرچه به 22 بهمن نزدیک تر می شد دامنه اعتراض ها و همکاری نظامیان گسترده تر می شد. در 21 بهمن، اسلحه خانه نیروی هوایی به روی مردم گشوده شد. در نقاط مختلف تهران به ویژه در خیابان های فرح آباد، ژاله، تهران نو، میدان ژاله یا شهدا، میدان شهباز، خیابان شهناز، میدان خراسان، اطراف پادگان نیروی هوایی در فرح آباد قصر فیروزه سنگربندی شد. تیپ زرهی قزوین که برای حمایت از نیروهای حکومت نظامی وارد شهر شده بود در خیابان سپه مورد حمله مردم قرار گرفت. مردم توانسته بودند با سلاح های ابتدایی خود که بیشتر کوکتل مولوتف بود چندین تانک حکومت را از کار بیندازند. در این روز حکومت نظامی قصد عملی کردن کودتا را داشت که باز با پیام امام (ره) این کودتا خنثی شد. در بخش از پیام امام آمده بود: «اعلامیه امروز حکومت نظامی خدعه و خلاف شرع است، مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نکنند، برادران و خواهران عزیزم، هراسی به خود راه ندهید که به خواست خداوند تعالی، حق پیروز است.»
پس از انتشار این پیام، مردم با فریاد از هم می خواستند توطئه کودتا را خنثی کنند تا جلوی تکرار کودتای 28 مرداد گرفته شود. بالاخره مردم ایران تا صبح 22 بهمن بیدار ماندند و احتمال کودتا نیز از بین رفت. با فرا رسیدن صبح، نیروی دریایی نیز به نیروی هوایی پیوست و تنها نیروی زمینی که تعدادی از سربازانش به مردم ملحق شده بودند و هوانیروز که هر لحظه ضعیف تر می شد در خدمت حکومت باقی ماند.
22 بهمن 1357، پیروزی خون بر شمشیر
صبح 22 بهمن سال 1357، فرماندهان ارتش در جلسه شورای عالی ارتش در ستاد کل تصمیم به اعلام بی طرفی ارتش گرفتندپیروزی انقلاب. سپس ساعت 1 بعدازظهر اعلامیه ارتش مبنی بر بی طرفی از رادیو پخش شد. شورای عالی ارتش در این اعلامیه از سربازان خواست تا به پادگان ها بازگردند. امام خمینی نیز در پیامی خطاب به ملت ایران از آنان خواست در عین هوشیاری و مراقبت و آمادگی برای در هم کوبیدن هر نوع حمله تازه از سوی ارتش، از حمله، آزار و درگیری با آن ها در پادگان ها خودداری شود. در این روز نمایندگان مجلس شورای ملی به سفارش جواد سعید، رئیس مجلس به طور دسته جمعی استعفا دادند.
مراکز حساس دولتی و حکومتی، یکی پس از دیگری به تصرف مردم انقلاب ها در می آمد. رادیو تهران که از ساعت 11 ظهر 22 بهمن در محاصره نیروهای مردمی بود در ساعت 2 بعدازظهر به دست مردم انقلابی افتاد و اولین پیامی چنین پخش شد: « توجه فرمایید، توجه فرمایید. اینجا تهران صدای راستین ملت ایران، صدای انقلاب است.»
پادگان عشرت آباد نیز که از صبح در محاصره مردم بود نزدیک ظهر در اختیار مردم انقلابی قرار گرفت. پس از سقوط پادگان عشرت آباد، پادگان های حشمتیه، عباس آباد، جی، مهرآباد، باغشاه و دبیرستان نظام به تصرف مردم درآمد.
امام خمینی در ساعت 5:45 طی پیامی که از رادیو پخش شد مردم را از انجام اعمال غیرقانونی منع کرد. بعدازظهر این روز بزرگ، سپهبد رحیمی، فرماندار نظامی تهران و معاونش اولین کسانی بودند که توسط مردم دستگیر شدند و به مدرسه رفاه آورده شدند. پس از سقوط پادگان جمشیدیه در ساعت 7 بعدازظهرف نیک پی، منصور روحانی و نصیری، رییس سازمان اطلاعات و امنیت کشور یعنی ساواک توسط مردم دستگیر شدند. با پایان یافتن روز 22 بهمن پیروزی انقلاب اسلامی قطعی شد و تمام پادگان های ارتش، شهربانی، ژاندارمری، کلانتری ها و مراکز فرهنگی وسیاسی دولتی یا به تصرف مردم درآمدند و یا اعلام همبستگی کردند.
بدین ترتیب انقلاب اسلامی ایران در پی سال ها جهاد و شهادت بالاخره در پایان روز بیست و دوم بهمن 1357 با رهبری، حضرت امام خمینی (ره)، بنیانگذار و معمار کبیر انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
متن پیام امام خمینی (ره) در روز 22 بهمن 57
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت مسلمان و قهرمان و مبارز ایران! در این لحظه حساس که به لطف خداوند تعالی مبارزات قهرمانانه شما سدهای استبداد و استعمار را یکی پس از دیگری می شکند و انقلاب اسلامی شما شکوفه ها و میوه های خود را آشکار می سازد، لازم می دانم ضمن اظهار تشکر و قدردانی از یک یک شما برادران و خواهران چند نکته را یادآوری نمایم:
شما در جریان مبارزات گذشته رشد اسلامی و انقلابی خود را آشکار کرده اید و اکنون بیش از پیش لازم است که این رشد را به جهانیان نشان دهید تا جهانیان بدانند مردم مسلمان ایران می توانند بدون قیمومت این و آن، راه سعادت خود را انتخاب نمایند.
لهذا از شما می خواهم که اولا مانع آشوب و هرج و مرج بشوید و نگذارید آشوبگران مغرض به عملیاتی از قبیل غارت، آتش سوزی، مجازات متهمان و از بین بردن آثار علمی و فنی و صنعتی و هنری و اتلاف اموال عمومی و خصوصی دست بزند. دشمن برای خراب کردن چهره نهضت از طریق نفوذ دادن افراد مفسد و مغرض در میان توده مسلمان دست به چنین کارها می زنند تا نهضت ما را ارتجاعی و وحشیانه قلمداد نمایند. من اکیدا اعلام می کنم که هر کس دست به چنین عملیاتی بزند از جامعه انقلابی ملت مطرود و در پیشگاه خداوند متعال مسئول است.
ثانیا توجه داشته باشید که انقلاب ما از نظر پیروزی بر دشمن هنوز به پایان نرسیده است. دشمن از انواع وسایل و دسائس بهره مند است و توطئه ها در کمین ماست. تنها هوشیاری و انضباط انقلابی و اطاعت از فرمانهای رهبری و دولت موقت اسلامی است که همه توطئه ها را نقش بر آب می سازد.
ثالثا افرادی از دشمن که به عنوان اسیر در اختیار شما قرار می گیرند هرگز مورد خشونت و آزار قرار ندهید. همچنان که سنت اسلامی است به اسیران محبت و مهربانی کنید و البته دولت اسلامی به موقع آنها را محاکمه و عدالت را در مورد آنها اجرا خواهد کرد.
از همه شما برادران و خواهران عزیزم می خواهم که با دولت موقت انقلابی اسلامی که وارث یک سلسله خرابی های دولتهای فاسد گذشته است همکاری نمائید تا به حول و قوه الهی هر چه زودتر با همکاری یکدیگر ایران اسلامی آباد و آزاد را مورد غبطه جهانیان بسازیم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
روح الله الموسوی الخمینی 22/11/57
در آمیختگی قومی و نژادی در ایران، از زمان ورود آریایی ها، بابلی ها، سومری ها به ایران آغاز شده و تا به امروز ادامه داشته است. با وجود این که نژاد اصلی ایرانی ها، «آریایی» می باشد ولی در طی سال ها و بر اثر تحولات سیاسی و لشکرکشی دولت های دیگر کشورها، همواره شاهد یکسری تغییرات نژادی و آمیختگی قومی در این کشور بوده ایم. به عنوان مثال؛ می توان از لشکرکشی های صورت گرفته به ایران؛ به لشکرکشی اسکندر مقدونی و حمله اعراب اشاره کرد. پس از ورود اسکندر مقدونی به ایران، سپاهیان و سربازان رومی پس از مدتی با ایرانیان ازدواج کرده و در این کشور ساکن شدند، همچنین با حمله اعراب مسلمان به ایران، مهاجرت قبایل و طوایف عربی به نواحی مختلف ایران آغاز شد.
آمیختگی قومی و نژادی در ایران محدود به رومی ها و اعراب نمی شود. بلکه در دوره های مختلف تاریخی مهاجرت های دیگری توسط ترکان غزنوی، سلجوقیان و مغولان به ایران انجام گرفت. ترکان غزنوی و سلجوقیان، که بزرگ ترین دسته از مهاجرین را تشکیل می دادند پس از ورود به ایران، در این کشور ماندگار شدند. حمله چنگیز خان مغول از دیگر عوامل مهاجرت طوایف پرجمعیت زردپوست مغول و تاتار بود که موجب پیدایش موج جدیدی از ترکیب نژادی در ایران شد. علاوه بر این مهاجرت ها، حکومت های ایران برای جلوگیری از دست اندازی کشورهای همسایه، اقدام به کوچاندن قبایل کوچ نشین مانند: ازبک ها، بربرها و ترکمن ها به داخل کشور کردند.
بنابراین باید گفت؛ ترکیب نژاد و اقوام در ایران یکپارچه نیست و تنوع جمعیتی که قرن ها در اثر اختلاط نژادها و مهاجرت ها به وجود آمده است موجب پیدایش اقوام فارس، آذری، کرد، لر، بلوچ، بختیاری، تالشی، ترکمن، قشقایی، شاهسون و عرب شده است. البته اقلیت های قومی و گروه های نژادی کوچک تری نیز در ایران زندگی می کنند.
اقوام ایرانی
اقوام فارس: فارس ها از نژاد عیلامی یا آریایی هستند که در هزاره دوم پیش از میلادی به فلات ایران مهاجرت کردند و نام پرشیا را را بر ایران گذاشتند.
آذری
اقوام آذری:اقوام آذری در ایران بیشتر هرچند در مناطق شمال غرب ایران و در استان های آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل متمرکزند و سکونت گاه اصلی آذری ها به شمار می آید ولی بسیاری از آنها در سایر استان های کشور ساکنند. این قوم حدود ۲۵ درصد جمعیت ایران را تشکیل می دهد.
ترکمن
اقوام ترکمن: ترکمن ها از نژاد اقوام ترک هستند که از سمت آسیای مرکزی به ایران آمده و بیشتر در مناطق ترکمن صحرا و شمال و شمال شرق یعنی در جلگه های واقع در شرق استان مازندران و شمال استان خراسان و نیز در همسایگی کشور ترکمنستان ساکن شدند.
ترکمن ها دارای طوایف مختلفی هستند که از آن جمله می توان به: کوکلان، یموت و تکه اشاره کرد. کوکلان ها در نواحی کوهستانی شرق دشت گرگان و در اطراف بجنورد ساکنند، یموت ها بیشتر در دشت گرگان مستقرند و تعدادی از طایفه تکه ها در ترکمنستان و تعدادی نیز در اطراف گنبد کاوس سکونت دارند
کرد
اقوام کرد: این قوم نه تنها در بخش غربی فلات ایران ساکن هستند بلکه در ناحیه ی گسترده ای از خاورمیانه و غرب آسیا پراکنده اند. کردهای ایران بیشتر در طول کوه های زاگرس، از جنوب شهر باکو در آذربایجان تا شمال لرستان و خوزستان سکونت دارند. کردها دارای تیره های مختلفی هستند. تیره کردهایی که در آذربایجان غربی ساکن می باشند عبارتند از: منگور در مهاباد، جلایی در اطراف ماکو، میلان ساکن خوی و قره پاپاقی و شکاک و بیک زاده در جنوب نقده، سلماس و ارومیه زندگی می کنند. همچنین ایلات کرد در غرب سقز، سنندج و کرمانشاه هستند. معروف ترین ایل کردها: ایل سنجابی در اطراف کرمانشاه، ایل کلهر در جنوب کرمانشاه، ایل بابا خانی، ایل کماسی، ایل گوران و ایل فتح علی بیگی هستند.
اقوام لر
اقوام لر: این قوم در غرب رشته کوه های زاگرس در منطقه ی جنوبی کردستان ساکن هستند. لرها در زمان حکومت ایلخانان مغول به دو دسته «لر بزرگ» و «لر کوچک» تقسیم می شدند، بین این دو منطقه، منطقه سومی نیز بود که به شولستان معروف بود، در حال حاضر نیز کهگیلویه جای «لر بزرگ»، لرستان جای «لر کوچک» و ممسنی نیز جای «شولستان» را گرفته است.
اقوام لر دارای طایفه های گوناگونی هستند که عبارتند از: سگوند، بختیاری، ممسنی، لک و عشایر کهگیلویه و بویراحمد.
اقوام بلوچ
اقوام بلوچ: بلوچ ها بیشتر در استان های شرقی ایران و در شهرهای بلوچستان، سیستان، کرمان و قسمت های از خراسان ساکن هستند. زندگی این اقوام بیشتر به صورت ایلی است. اقوام بلوچ به علت نامساعد بودن طبیعت سیستان و بلوچستان، مجبور به ترک این منطقه و مهاجرت به نواحی دیگر ایران همچون: گیلان، مازندران، آذربایجان و خراسان شده اند. آنان در این شهرها بیشتر به کار کشاورزی و کارگری اشتغال دارند. این مهاجرت ها در بعضی مواقع دایمی هستند و در بعضی مواقع نیز به صورت فصلی انجام می پذیرد.
مهم ترین طوایف بلوچ ها، طایفه یار احمد زایی، میرعبدی، ریگی و سراوانی می باشند.
قشقایی
اقوام قشقایی: این قوم از قوی ترین و بزرگ ترین اقوام و ایل های ترک زبان ایران است که در همسایگی ایلات خمسه در استان فارس سکونت دارند. عده ای از محققان قشقایی ها را طایفه ای از ترکان خلج می دانند که از عراق عجم و ساوه به فارس کوچ کرده اند و عده ای دیگر معتقدند که ایل قشقایی در دوره صفویه از قفقاز به سرزمین آذربایجان کوچانده و سپس در زمان شاه عباس به فارس تبعید شدند.
ایل قشقایی دارای طوایف مختلفی است که عبارتند از: طایف دره شوری، طایفه فارسی مدان، طایفه کشکولی بزرگ، طایفه کشکولی کوچک، طایفه شش بلوک و طایف عمله ای جعفر بیگی.
اقوام شاهسون
اقوام شاهسون: شاهسون ها از ایلات ترک زبان هستند که در شهرهای اردبیل، زنجان، شمال فارس و شهر ساوه ساکنند. در خصوص شاهسون ها، سرجان ملکم، مورخ و سفیر انگلیس در نوشته های خود آورده است: شاه عباس اول از همان آغاز سلطنت ناگزیر به مقابله با زیاده طلبی امیران بزرگ قبایل قزلباش برخاست. وی بدین منظور، برخی از سران قزلباش را به خاک هلاکت نشاند و برای مقابله با طغیان قبایل قزلباش قبیلهای تاسیس نمود و آن را شاهسون یعنی دوستدار شاه نامید و از همه مردان قبایل خواست تا به عنوان عضوی از این قبیله ثبت نام نمایند. شاه این قبیله را به عنوان فداییان و سرسپردگان خاندانش در نظر گرفت و با حمایت ویژهای که از این قبیله به عمل آورد، آن را از دیگران متمایز و بر جسته ساخت."
ایل شاهسون دارای شعبات مختلفی به شرح زیر است:
الف) شاهسون های آذربایجان
- شاهسون اردبیل که از مراتع ییلاقی ارسباران استفاده می کنند.
- شاهسون های مشکین شهر که از مراتع ییلاقی مشکین شهر بهره می برند.
ب) شاهسون های خرقان، خمسه، استان مرکزی، قم و تهران
- شاهسون بغدادی؛ که در زمان نادرشاه از مناطق شمالی عراق به خراسان کوچانده شدند ولی بعدها به شیراز رفتند.
- شاهسون اینالو؛ این طایفه از شیراز به استان مرکزی، قزوین و بخش های شمالی اراک فرستاده شدند.
- شاهسون خلیفه لو که بخش کوچکی از این ایل از مغان به خرقان شرقی قزوین کوچانده شدند.
اقوام تالشی
اقوام تالشی: تالش نام قومی است که در شمال غرب گیلان، استان اردبیل و بخش جنوبی جمهوری آذربایجان ساکنند. امروزه تالشی ها در بخش جنوبی آذربایجان و در شهرهای علی آباد، بیله سوار، جلیل آباد، لنکران، آستارا، بخش های شمال غربی ایران در شهرهای اردبیل، آستارا، تالش و مناطق شمالی استان گیلان پراکنده اند. مردم تالش به دو صورت یکجانشین و کوچ نشین زندگی می کنند. به کسانی که در روستاها و شهرها به صورت یکجا نشینی زندگی می کنند «تالش» می گویند و پیشه اغلب آن ها کشاورزی است و کسانی که در مناطق کوهستانی به صورت کوچ نشینی زندگی می کنند «گالش» می گویند و پیشه آنها دامداری است.
اقوام عرب
اقوام عرب: اعراب ایرانی تبار که حدود ۴ درصد از ساکنین ایران را تشکیل می دهند بیشتر در استان خوزستان و در جزایر خلیج فارس ساکن هستند. مهاجرت این اقوام از دوران ساسانیان به ایران شروع شد و بعد از حمله اعراب مسلمان به ایران افزایش یافت. اعراب خوزستانی از نژاد سامی هستند.
تاریخ ایرانی: معمولا هر کس که از کشورش به نفع یک کشور دیگر جاسوسی کند خائن به شمار میآید؛ اما ظاهرا این مساله در مورد اشرف مروان طور دیگری است زیرا وی هم در کشورش مصر و هم در اسرائیل یک قهرمان محسوب میشود؛ و این در حالی است که وی بر اساس مدارک و اسناد کاملا متقن و قابل استناد، در سال ۱۹۷۳ نقشههای جنگی ارتش مصر را در اختیار سازمانهای جاسوسی و امنیتی دشمن یعنی اسرائیل قرار داده بود.
هر کس که یک بار دروغ بگوید، حتی اگر همیشه راست گفته باشد، دیگر از سوی دیگران باور نمیشود. این مساله در قالب افسانه مشهور کهن یونانی یعنی «چوپان دروغگو» و در چهل و پنجمین سالگرد جنگ یوم کیپور که در ۶ اکتبر ۱۹۷۳ رخ داد، به صورت یک تریلر جاسوسی به تصویر کشیده شده است؛ و موضوع این تریلر: داستان واقعی یکی از همکاران دولت وقت مصر و جاسوسی دوجانبه احتمالی وی، یعنی همان مردی که «اشرف مروان» نام داشت.
اشرف مروان در سال ۱۹۴۴ به دنیا آمد و به عنوان فرزند یکی از افسران ارتش مصر، از جمله یکی از نزدیکترین افراد در میان طیفهای گوناگون پیرامون رئیسجمهور جمال عبدالناصر به حساب میآمد. مهمتر آن که مروان با دختر پرزیدنت ناصر یعنی با مونا ناصر ازدواج کرده بود؛ و اگرچه که ناصر با وجود همه این پیوندها تا زمانی که زنده بود فاصله خود را با دامادش حفظ کرد اما به هر حال مروان به اطلاعات فوقمحرمانه دولتی دسترسی داشت.
بعد از مرگ ناگهانی ناصر در سال ۱۹۷۰ نیز دسترسی ویژه مروان به بالاترین سطوح حکومتی مصر حفظ شد و برقرار ماند. او در مقام مشاور انور سادات (جانشین ناصر) در حوزه سیاست خارجی به یکی از شبکههای مهم ارتباطی و سیاسی و به تبع آن به رهبران مختلف جهان عرب مرتبط بود.
کشور مصر در اوایل دهه ۱۹۷۰ همچنان در حال مقابله با پیامدهای ناشی از شکست در جنگ شش روزه به سر میبرد. ارتش اسرائیل در سال ۱۹۶۷ و در عملیاتی شبیخون مانند، سراسر شبهجزیره سینا را اشغال و نیروهای مصری را تا آن سوی کانال سوئز عقب رانده بود. وضعیت برای متحدین مصر یعنی سوریه و اردن هم بهتر نبود زیرا این دو کشور نیز با از دست دادن اورشلیم شرقی، کرانه باختری رود اردن و بلندیهای جولان، در عمل بخشهای قابل توجهی از قلمرو خود را به اسرائیل باخته بودند؛ و از آن به بعد بود که بازپسگیری اراضی اشغالی به اولویت نخست جهان عرب بدل شد.
مصر وابستگی زیاد و تعیینکننده به تسلیحاتی داشت که از سوی شوروی به این کشور ارسال میشد. با این حال کمبود شدید سیستمهای ضروری مانند بمبافکنها و موشک، هرگونه جنگ تلافیجویانه علیه اسرائیل را محکوم به شکست میکرد. به نوشته «یوری بار-یوزف» مورخ اسرائیلی، در این مقطع بود که مصر توانست با میانجیگری مروان شماری جت جنگنده از نوع میراژ ۵ ساخت فرانسه را از معمر قذافی دیکتاتور لیبی تحویل بگیرد؛ و بدینصورت بود که امکان یک حمله تلافیجویانه علیه اسرائیل ممکن به نظر میرسید.
روز ششم اکتبر ۱۹۷۳ و در ساعات آغازین شب یوم کیپور یا همان بزرگترین جشن یهودیان بود که نیروهای ارتش مصر حمله خود را آغاز کردند. این حمله برای نیروهای اسرائیلی بسیار غافلگیرکننده بود؛ زیرا پس از بارها هشدار و اعلام خطر اشتباه، هیچ کس انتظار حملهای از سوی مصر آن هم در یوم کیپور را نداشت.
اشرف مروان در اواخر دهه ۱۹۶۰ و پس از آن که چندین سال از مهاجرت خود و خانوادهاش به لندن میگذشت، برای نخستین بار با سازمان جاسوسی اسرائیل موسوم به موساد ارتباط برقرار کرد. داماد جمال عبدالناصر در آن زمان به شدت بیپول بود و احساس میکرد که پدرزن فقیدش به دلیل همان فاصلهای که از دامادش میگرفت، او را تحقیر میکرد. حداقل در فیلمی که در کمپانی نتفلیکس ساخته شد، به نام «جاسوس مصری که اسرائیل را نجات داد»، چنین ادعایی شده است.
مروان اعلام کرد که حاضر است در قبال دریافت پول، اسناد محرمانه ارتش مصر را در اختیار موساد بگذارد؛ اگرچه او این کار را به دلیل منافع مادی انجام میداد اما هدفی سیاسی را نیز دنبال میکرد. مروان بر خلاف فرماندهان و رهبران نظامی مصر که به شدت بر طبل جنگ و تبلیغات جنگی میکوبیدند، بر این باور بود که پیامد چنین جنگی یک حمام خون خواهد بود و قصد داشت از این فاجعه جلوگیری کند.
در همین راستا بود که توانست پرزیدنت سادات را به انجام یک رزمایش دروغین با هدف فریب دادن دشمن راضی کند. بدین ترتیب ارتش مصر بار دیگر تسلیح و تجهیز شد بدون آن که اقدام به حمله کند. مروان در خفا به افسران بلندپایه موساد گزارش داد که وقوع جنگ تقریبا اجتنابناپذیر است. بر اساس همین گزارشها بود که اسرائیل بارها به نیروهایش آمادهباش داد اما هیچ اتفاقی نیافتاد و به همین خاطر اسرائیلیها نسبت به صحت و درستی گزارشهای مروان تردید کردند. اشرف مروان اما بار دیگر یعنی روز ۵ اکتبر ۱۹۷۳ به سازمان جاسوسی اسرائیل هشدار داد و این بار تأکید زیادی بر حتمی بودن حمله نیروهای مصری داشت.
البته رئیس وقت موساد یعنی «تزوی زامیر» حرف مروان را باور کرد و بار دیگر به دولت خبر داد که باید نیروهای ارتش را به حال آمادهباش درآورند اما این بار دیگر کسی به گزارشهای آن منبع موثق سابق اعتماد نداشت.
البته اسرائیل به خاطر این برآورد اشتباه تاوان تلخ و سنگینی پرداخت؛ زیرا تا زمان برقراری آتشبس با سوریه در ۲۲ اکتبر ۱۹۷۳ و آتشبس با مصر در ۲۴ اکتبر، بیش از ۲۷۰۰ سرباز اسرائیلی کشته شدند. اگرچه شمار کشتههای سوریه و مصر بالغ بر ۲۰ هزار نفر میشد اما «گلدا مایر» نخستوزیر وقت اسرائیل تعداد اندکی نیروی ذخیره در اختیار داشت.
با این حال چنانچه مروان به اسرائیلیها هشدار نداده بود، این جنگ روندی متفاوت را به خود میگرفت و همه چیز فرق میکرد. حداقل زامیر چنین عقیدهای داشت و در خاطرات خود که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد به آن اشاره کرده است.
از قرار معلوم اشرف مروان به نوعی هر دو طرف را علیه یکدیگر تحریک کرده و در عین حال به نفع دو طرف کار کرده است. از یک طرف مصر با حمله علیه اسرائیل به نوعی برتری و امتیاز استراتژیک دست پیدا کرد و از سوی دیگر به دلیل هشدارهای مروان بود که اسرائیل و ارتش آن از شکستی مرگبار رهایی یافت، شکستی که میتوانست به دلیل سرمستی قاهره از پیروزی، به یک قتلعام منجر شود.
در نهایت جنگ یوم کیپور اتخاذ یک سیاست تنشزدایانه از سوی دو طرف را امکانپذیر کرد و حداقل به برقراری صلح میان مصر و اسرائیل منجر شد؛ و هر دو طرف فهمیدند که طرف مقابل این توانایی را دارد که منافع حیاتی طرف دیگر را مورد تهدید قرار دهد.
اشرف مروان پس از جنگ یوم کیپور نیز به تهیه و ارسال اطلاعات به سازمان جاسوسی موساد ادامه داد؛ زیرا به عنوان مشاور نزدیک پرزیدنت سادات همچنان به جزئیات و اطلاعات بسیار محرمانه و مهم کشورش مصر دسترسی داشت. پس از سوءقصد به جان سادات و مرگ وی در سال ۱۹۸۱ بود که مروان نیز از همه مشاغل دولتی کناره گرفت و بار دیگر به لندن بازگشت و به عنوان یک تاجر بار دیگر نقشی دوگانه و این بار در عرصه تجارت در پیش گرفت. از یک طرف دست به سرمایهگذاریهای کلان میزد و از طرف دیگر دوستانی تازه و پرنفوذ پیدا میکرد. مروان در افکار عمومی مصر به عنوان یک قهرمان ملی شناخته میشد و حتی پس از بروز شایعات در مورد احتمال جاسوسیهای وی در سال ۲۰۰۲، باز هم شهرت نیک خود را حفظ کرد و البته این مساله مرهون روابط نزدیک وی با صاحبان ثروت و قدرت بود.
در عین حال مرگ مروان نیز به نوعی اسرارآمیز به شمار میآید. او در ۲۷ ژوئن ۲۰۰۷ و به علت و دلیلی کاملا نامشخص از بالکن آپارتمان خود در طبقه چهارم یک مجتمع واقع در لندن سقوط کرد و در دم جان داد. از آن زمان بیش از همه این بیوه مروان یعنی خانم موناست که از نظریه دست داشتن موساد در قتل شوهرش دفاع میکند؛ اما آیا امکان دارد که یک سازمان جاسوسی یکی از مهمترین منابع خود را بیدلیل از بین ببرد؟ زیرا در این صورت و در آینده کمتر کسی حاضر میشود که به استخدام این سازمانها درآید.
یکی از مهم ترین جنگ های معاصر، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است که در ایران، با نام های دفاع مقدس، جنگ تحمیلی و جنگ هشتساله یاد می شود و در جوامع اعراب با نامهای قادسیه صدام و جنگ اول خلیج فارس شناخته میشود. این جنگ با دستور صدام حسین و حمله نیروهای نظامی عراق در شهریور ۱۳۵۹ به ایران آغاز شد و پس از ۸ سال جنگ، بالاخره با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران در مرداد ماه سال ۱۳۶۷ به پایان رسید.
شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران
وقوع پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷، در منطقه خاورمیانه، تغییرات اساسی به وجود آورد که مهم ترین آن شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث عراق، علیه ایران بود. در آن سال ها که رییس جمهورعراق یعنی صدام حسین، به دنبال توسعه قدرت خود در منطقه بود به فکر براندازی دولت نوپای جمهوری اسلامی ایران برآمد. البته باید خاطرنشان کرد؛ ریشه توسعه طلبی کشورعراق به دوران حکومت صفویه و پیدایش اختلاف مرزی بین ایران و عراق و ادعای عراق بر حاکمیت خوزستان می رسید.
رژیم سرنگون شده ی عراق در سال های اولیه پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به محض مشاهده سقوط رژیم پهلوی و تضعیف موقعیت آمریکا در ایران، فرصت را برای یک حمله نظامی مناسب دید و دست به تحریکات مرزی زد و عنوان کرد که خوزستان جزیی از عراق است.
به دنبال این ادعا، دولت عراق در ۲۶ شهریور ۱۳۵۹ با تسلیم یادداشتی رسمی به سفارت جمهوری اسلامی ایران در بغداد، اعلام کرد که اعلامیه الجزایر و عهدنامههای مربوط به مرز مشترک و حسن همجواری و ۳ پروتکل و پیوستهای آن و دیگر موافقتنامهها و یادداشتهای انضمامی به این عهدنامه را یک جا و یک جانبه فسخ کرده است. پس از این اقدام، صدام حسین در مقابل دوربین های تلویزیون عراق، قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را که در آن عراق حاکمیت ایران بر خوزستان را به رسمیت شناخته بود را پاره کرد و در ۳۱ شهریور همین سال هواپیماهای اشغالگر عراقی شهرهای خرمشهر و آبادان را به رگبار گلوله بستند و بدین ترتیب جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق با به کارگیری توان نظامی و با عبور از مرزهای بین المللی و تجاوز به خاک سرزمین ایران آغاز شد. رژیم بعث عراق که فکر می کرد پیروز میدان است به اشغال خرمشهر و و محورهای جنوبی ایران پرداخت، اما پس از گذشت مدت زمان کوتاهی، رزمندگان ایرانی در پی فرمان بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام خمینی (ره)، با تمام قوا به مقابله با تجاوز اشغالگران پرداختند و توانستند، به ترتیب خرمشهر را در ۳ خرداد ۱۳۶۱، محورهای جنوب ایران را در ۲۳ تیر ۱۳۶۱ و منطقه سومار را در تاریخ ۹ مهر ۱۳۶۱ آزاد کنند و شهر «مندلی» عراق را به تصرف خود گیرند. تصرف خاک مندلی در عراق تنها بخش تصرفی توسط نیروهای ایرانی نبود، بلکه رزمندگان ایرانی در تاریخ ۹ آبان ۱۳۶۲، طبق یک برنامه ریزی دقیق نظامی تا نزدیکی بصره پیشروی کردند.
در این جنگ ارتش اشغالگر عراق، نه تنها به طور گسترده از جنگ افزارهای شیمیایی علیه کردهای سرزمین خود استفاده می کردند بلکه از این ادوات مرگبار بر مردم و نظامیان ایران نیز استفاده کردند. براساس برخی آمار منتشره؛ در طول جنگ، ارتش عراق با استفاده از سلاحهای شیمیایی حدود ۱۰۰ هزار، مرد، زن و کودک را به قتل رساند.
با تمام فراز و نشیب های موجود در تاریخ هشت ساله دفاع مقدس، سرانجام قطعنامه ۵۹۸، که هشتمین قطنامه شورای امنیت سازمان از ابتدای تجاوز علنی رژیم بعثی عراق به سرزمین ایران به شمار می رفت در تاریخ ۲۷ تیر ۱۳۶۷ با قبول جمهوری اسلامی ایران به تصویب رسید. قطع نامه های قبلی به علت جهت گیری های ناعادلانه در طول جنگ، از سوی ایران رد می شد ولی این قطعنامه به دلیل داشتن نکات مثبت مورد موافقت جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت.
شورای امنیت در تاریخ ۱۸ آذرماه ۱۳۷۰ ، طی گزارشی که از جانب دبیرکل وقت سازمان ملل متحد دریافت کرده بود، عراق را به عنوان متجاوز جنگ معرفی کرد و عراق را موظف به پرداخت غرامت جنگ به ایران نمود.
همچنین؛ بدنبال پذیرش قطع نامه ۵۹۸، مبادلهٔ اسیران بین دو کشور نیز از تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ آغاز شد و جریان تبادل اسیران بین دو کشور حدود ۱۲ سال به طول انجامید. آخرین گروه اسرای جنگی ایرانی و عراقی در تاریخ ۲۶ اسفندماه ۱۳۸۱ به طور همزمان مبادله شدند.
بدین ترتیب هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه، با تمام فراز و نشیب های فروانی که داشت با قبول آتش بس از سوی ایران به اتمام رسید، ولی با این حال، با گذشت سال ها، هنوز یاد و خاطرات رشادت ها و فداکاری های زنان و مردان این مرز شهید پرور هنوز در خاطره ها باقی مانده و خواهد ماند. به همین منظور برای گرامی داشت یاد و خاطره هشت سال دفاع مقدس، هفته آغازین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران یعنی ۳۱ شهریور تا ۷ مهرماه را در تقویم جمهوری اسلامی ایران، هفته دفاع مقدس نامگذاری کرده اند.
متن قطع نامه ۵۹۸:
شورای امنیت، با تأیید مجدد قطعنامه 582 خود به سال1986 میلادی ، با ابراز نگرانی عمیق از این که علی رغم در خواستهایش برای آتش بس، منازعه بین ایران و عراق به شدت سابق با تلفات شدید انسانی و تخریب مادی ادامه دارد، با ابراز تأسف از آغاز و ادامه منازعه، همچنین با ابراز تأسف از بمباران مراکز صرفاً مسکونی غیرنظامی، حملات به کشتیرانی بی طرف یا هواپیماهای کشوری، نقض قوانین بین المللی انسان دوستانه و دیگر قوانین ناظر بر درگیری مسلحانه، بویژه کاربرد سلاحهای شیمیایی برخلاف الزامات پروتکل 1925 ژنو، با ابراز نگرانی عمیق نسبت به احتمال تشدید و گسترش بیشتر منازعه، مصمم گردید به تمامی اقدامات نظامی بین ایران و عراق خاتمه بخشد، معتقد شد که می باید یک راه حل جامع، عادلانه، شرافتمندانه و پایدار بین ایران و عراق به دست آید.
با یادآوری مفاد منشور ملل متحد، به ویژه تعهد همه دُوَل عضو به حل اختلافات بین المللی خود از راه های مسالمت آمیز به نحوی که صلح و امنیت بین المللی و عدالت به مخاطره نیفتد، با حکم به این که در منازعه ما بین ایران و عراق زمینه صلح حاصل شده است، با اقدام براساس مواد 39 و 40 منشور ملل متحد:
1ـ خواستار آن است که به عنوان یک قدم اولیه جهت حل و فصل (مناقشه) از راه مذاکره، ایران و عراق یک آتش بس فوری را رعایت کرده، به تمامی عملیات نظامی در زمین، دریا و هوا خاتمه داده و تمامی نیروهای خود را بدون درنگ به مرزهای شناخته شده بین المللی بازگردانند.
2ـ از دبیرکل درخواست می کند که یک تیم ناظر ملل متحد را برای بررسی، تأیید و نظارت بر آتش بس و عقب نشینی نیروها اعزام نماید و همچنین از دبیرکل درخواست می نماید با مشورت طرفین درگیر، تدابیر لازم را اتخاذ نموده، گزارش آن را به شورای امنیت ارائه نماید.
3ـ مصرانه می خواهد اسرای جنگی آزاد شده و پس از قطع مخاصمات فعال کنونی، براساس کنوانسیون سوم ژنو 12 اوت 1949، بدون تأخیر به کشور خود بازگردانده شوند.
فرماندهان شهید
وقوع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، پس از پیرزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷، دومین رویداد مهم تاریخ معاصر این به شمار می رود. هرچند که؛ با تجاور وحشیانه ارتش بعث عراق به سرزمین پهناور ایران خسارات های جانی و مالی فراوانی را در پی داشت ولی در عین حال، این وریداد به جهانیان نشان داد که ملت ایران در هر شرایط و سختی حاضر به عقب نشینی از مقابل متجاوزان و ظالمان نخواهد بود و حضور گسترده و داوطلبانه اقشار مختلف مردم به ویژه دانش آموزان و دانشجویان در کنار نیروهای ارتش و نیروهای مسلح در میدان جنگ هشت ساله تحمیلی عراق علیه ایران، خود محکم ترین سند این ادعا است. ادامه مطلب
عملیات ها
شروع تهاجمات سراسری رژیم بعث عراق به خاک ایران در سال ۱۳۵۹، با بمب باران تهران و ۱۹ شهر دیگر ایران آغاز شد و به دنبال آن، ده ها لشکر پیاده و زرهی عراق از راه های مرزی وارد خاک ایران شدند و فعالیت ها و عملیات های نظامی گسترده ای در مناطق غرب، شمال غرب و جنوب ایران انجام دادند.
نیروهای عراقی در روزهای آغازین جنگ تحمیلی؛ در جبهه های شمال غرب یعنی کردستان و آذربایجان، به دلیل حضور فعال سپاه تنها به تقویت استحکامات و تصرف چند ارتفاع مرزی سوق الجیشی اکتفا کردند.... ادامه مطلب
یادمان ها
هشت سال دفاع مقدس، آثار با ارزش و معنوی را بر جای گذاشت که نشانگر روزهای پر فراز و نشیب، تلخ و شیرین حماسه آفرینان صحنه های جنگ است. جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، با تمام ویرانگری هایش دارای فرهنگ انتقالی به نسل های بعدی است، فرهنگ جنگ خود مجموعه ای است از عملکردها، نگرش ها، روش ها، آفرینش های هنری و ادبی سال های جنگ و پس از آن. باید توجه کرد که انتقال این فرهنگ و حماسه ها به نسل های بعدی و حفظ ارزش ها و آثار این سال ها یکی از مهم ترین اقداماتی است که باید بدان توجه شود. ادامه مطلب
تاریخ ایرانی: محمدرضاشاه پهلوی حاکم ایران، دیگر رابطهای با ملت خود ندارد. ظاهرا او همواره بهترینها را برای ملتش خواسته اما اینک از همان ملت ناامید شده است. به همین خاطر شاید بهتر باشد که ملت دیگری برای خود دستوپا کند.
مردی که از اعضای هیات مدیره یکی از بانکهای نیویورک است و در ضیافت شام کاخ نیاوران دعوت داشت، در مورد وضع و حال قیصر ایران چنین گزارش داد: «دلمرده بود و صورتش به زردی میزد. برداشتهای مالیخولیایی داشت اما میشد دید که به تختطاووس گند زده است.»
تردید نمیتوان کرد که نظام سلطنتی ایران در وضعیت دشوار و پیچیدهای قرار دارد؛ زیرا همین چند روز پیش بود که سربازان قیصر در کشتاری که از بسیاری جهات دستکمی از کشتار مایلای [ویتنام] نداشت، به سوی مردم غیرنظامی پایتخت آتش گشودند و یک حمام خون به راه انداختند اما اعلیحضرت به شدت تلخکام است زیرا مردم دیگر به این حاکم خود عشق نمیورزند.
با این حال همه چیز تا اولین دوشنبه ماه سپتامبر هنوز هم مسالمتآمیز و آرام بود. حتی سربازانی که در بخش قدیمی شهر از خواب بیدار شدند نیز در کنار مردم غیرنظامی نماز پایان ماه رمضان یعنی نماز عید فطر را خواندند. روز سهشنبه روزنامهها عکسهایی را چاپ کردند که دختران کوچک را در حال قرار دادن گل در لولههای تفنگ سربازان نشان میداد. روز هفتم سپتامبر ۱۹۷۸ هم تصویری از رهبر تبعیدی شیعه یعنی آیتالله خمینی روی صفحه نخست روزنامهها چاپ شد. البته در خلال همین روزها اتفاقات تلخی هم افتاد اما اصلا جدی نبود.
در بازار، مردان جوان یک الاغ را در حالی که بر روی یک طرف بیموی بدنش با اسپری واژه «شاهنشاه» نوشته شده بود و یک کلاه بوقی شبیه به تاج بر سر داشت، در خیابانها میگرداندند. اما حتی آن روز هم همه چیز غیرسیاسی باقی ماند.
فقط چند روحانی تندرو در همان روز بار دیگر از مردم دعوت کردند که روز پنجشنبه در یک تظاهرات شرکت کنند. در آغاز کار چند صد نفر در اتوبان شمال به جنوب تهران حاضر شدند اما چیزی نگذشت که شمار این عده به چند هزار نفر رسید. در نهایت نزدیک به ۲۵۰ هزار نفر از شرق و غرب شهر گرد آمدند.
ساختار دقیق جمعیت هرگز مشخص نشد اما بیتردید میتوان گفت که شمار زیادی از متعصبین مذهبی که با برخی از گروههای به شدت هرجومرج طلب پیوند دارند در این تظاهرات شرکت داشتهاند. در آن ضیافت دربار نیز به این موضوع اشاره شده بود.
با این حال از همه اردوگاهها در آن تظاهرات شرکت داشتهاند یعنی از لیبرالها و مارکسیستها گرفته تا ناراضیان چپی و راستی. به عبارت دیگر میتوان گفت که شرکتکنندگان در آن تظاهرات از مذهبیون طرفدار حجاب اجباری و ممنوعیت الکل تا مخالفان حجاب اجباری و ممنوعیت الکل را دربرمیگرفته است.
جمعیت برای ادای نماز در مقابل مسجد الجواد توقف کردند. بسیاری از آنها نخستین بار بود که نماز میخواندند و معلوم نیست که چگونه این افراد ناگهان به باورهای مذهبی و راستگرایانه روی آوردهاند. این نماز هم البته ابزاری برای اعتراض بود.
در این راهپیمایی روحانیان ریشو و زنان سراپا پوشیده در «چادر مشکی» در کنار دختران جینپوش و دانشجویان موبلند یکصدا فریاد میزدند: «شاه و دارودستهاش باید بروند.» صد البته همراه با آنها ۴۰ هزار آمریکایی نیز باید بروند، همان آمریکاییهایی که همه چیز از تجارت نفت و هتلها و سوپرمارکتهای زنجیرهای تا ارتش را در اختیار خود دارند.
این که جیمی کارتر نگونبخت به آن حاکم مطلق برای دادن کمی آزادی به مردمش اصرار میکرد هم به اندازه کافی پوچ و مضحک بود، زیرا آن آزادی محدود و کنترلشده نه تنها برای شاه بلکه برای مردم نیز امری غیرمعمول بود: چون مردم با وجود آن که از آمدن به خیابانها و تظاهرات منع شده بودند، اما به خیابانها آمدند؛ و این یک انقلاب بود.
همان شب اعضای کابینه از سوی شاه احضار و به دستور شاه اعلام حکومت نظامی شد. بر این اساس محدودیتهایی از جمله منع آمدوشد از ساعت ۱۰ شب تا ساعات اولیه صبح وضع شد و افزون بر آن هرگونه تجمع ممنوع اعلام گردید.
به فرموده قیصر صبح روز بعد اعلامیه حکومت نظامی در اولین بخش خبری صبح رادیو پخش شد اما در همان زمان عده زیادی از مردم مقابل مسجدی در نزدیکی میدان ژاله جمع شده بودند و لحظه به لحظه به تعدادشان افزوده میشد. هنگامی که فرمانده یگانی که آن خیابان را به محاصره خود درآورده بود به مردم دستور داد محل را تخلیه کنند، هیچ کس به این فرمان اعتنایی نکرد و همه به همان صورت نشسته ماندند. از قرار معلوم این عده هنوز خبر نداشتند که حکومت نظامی برقرار شده است.
بعدها گفته شد که نیروهای نظامی در مرحله نخست اقدام به شلیک تیر هوایی و پرتاب گاز اشکآور کردهاند. اما مردی به نام زکریا که از ناحیه زانو هدف گلوله قرار گرفت و از بازماندگان آن روز به شمار میآید، حکایت دیگری داشت: «آنها به سوی جمعیت نشسته در خیابان شلیک کور کردند. ناگهان همه سربازها با مسلسلهای سنگین اقدام به تیراندازی کردند. ما هم از جایمان پریدیم و فرار کردیم. اما آنها هم به دنبالمان دویدند و شلیک کردند. پشت سر ما در میدان ژاله پر از جنازه شده بود.» به گفته این شاهد عینی تعدادی از مجروحان نیز با تیر خلاص سربازان کشته شدند.
سربازان حاضر در میدان ژاله همان یونیفرمهای سربازان حاضر در راهپیمایی روز دوشنبه قبل را بر تن داشتند. اما این سربازان به هیچ عنوان به خوشاخلاقی سربازانی نبودند که دختران در لوله تفنگ آنها گل میگذاشتند. فرماندهان ارتش برای اجتناب از هر گونه احساس دوستی و همدردی میان نیروهای نظامی و مردم معترض، سربازانی را از مناطق دوردست جنوب شرقی ایران به تهران منتقل کرده بودند.
سربازان میدان ژاله با لهجه غریبی حرف میزدند که برای کسی مفهوم نبود. برای چند روزی این شایعه پخش شد که از آن جایی که شمار اندکی از نظامیان حاضر به سرکوب و کشتار مردم میشوند، شاه اقدام به تقویت نیروهای وفادار به خود از طریق به خدمت گرفتن سربازانی از دولت دوست یعنی اسرائیل کرده است.
کشتار ژاله اما مانند یک جرقه برای انفجار عمل کرد. در عرض دو ساعت بسیاری از مغازههای جنوب شهر یعنی همان منطقهای که مردمش از درآمدهای میلیاردی نفتی سهمی ندارند، به آتش کشیده شد. شعبات بانکهای ملی و بانک عمران که نهادی متعلق به شاه است نیز از این آتشها مصون نماند.
بازاریان خشمگین به همراه خردهفروشان و پیشهورانی که از بابت وجود فروشگاههای زنجیرهای و سوپرمارکتها، موجودیت شغلی خود را در معرض خطر جدی میدیدند نیز به خیابانها ریخته و اتوبوسهای شهری را به آتش کشیدند.
تظاهرکنندگان به «همبرگرفروشی امپریال پرسپولیس» نیز حمله برده و با سس کچاپ بر روی میزها و پیشخوانها همان شعاری را نوشتند که در تقریبا همه چهارراههای شهر دیده میشود: «مرگ بر شاه».
افزون بر آن یک فروشگاه بزرگ لوازم خانگی در خیابان شاهعباس هدف حمله معترضان قرار گرفت و همه کالاهای آن در آتش سوخت و لوازمی چون وان حمام و شبیه به آن شکسته و به وسط خیابان پرتاب شد.
در بخش کالای کودک همه ماکتهای بلوند از بین رفت، ماکتهایی که قیمت هر یک از آنها بیشتر از درآمدی است که یک باربر بازار در دو ماه به دست میآورد. همسر مالک فرانسوی این فروشگاه در مورد این تخریب گفت: «اینها اصلا فرهنگ ندارند.»
مردی به نام اصغر امیسی که پسر یک نانوا به نان کوروش امیسی است توضیح میدهد که چرا پدرش با شاه مخالفت است و به چه دلیلی خودش در حمله به آن فروشگاه همراه حملهکنندگان بوده است: «درست است که شاه پیشرفت میخواهد. اما فقط برای ثروتمندان پیشرفت میخواهد. این پیشرفت پدر من را نابود کرد.»
امیسی پدر یکی از آن ۵۰۰ نانوای سنتی بود که به دلیل راهاندازی کارخانه بزرگ نان ماشینی که از آلمان وارد شده بود ورشکسته شد. او از زمان این ورشکستگی به عنوان باربر در بازار مشغول به کار شد و چندی بعد هنگامی که با یک میله آهنی در دست به گروهی از دژبانهای ارتش در خیابان عباسآباد حمله برد هدف رگبار گلولهها قرار گرفت و کشته شد.
نظامیان برای سرکوب کامل تظاهرات در پایتخت با تانک چیفتن و هلیکوپترهای جنگی وارد میدان شدند و یک روز کامل برای پراکندن تظاهرکنندگان وقت صرف کردند. البته بازاریان نیز از اعمال خشونت متقابل کم نگذاشتند. دو سرباز که گلولههایشان به اتمام رسیده و از یگان خود دور مانده بودند، به یک پلکان چوبی بسته شده و پس از آن که بنزین رویشان ریختند، زنده زنده در آتش سوختند.
بر پایه آمارهای دولتی از قرار معلوم ۹۷ نفر در جمعه سیاه تهران جان خود را از دست دادند. اما تا صبح روز سهشنبه ۸۰۰ جنازه که گفته میشود همگی از قربانیان میدان ژاله هستند به گورستان مرکزی تهران یعنی بهشتزهرا واقع در ۲۰ کیلومتری جنوب پایتخت تحویل داده شده است.
گفته میشود که شمار زیادی از کشتهشدگان در گورهای دستهجمعی که با بولدوزر در حاشیه جاده قم حفر شده است، دفن شدهاند. بر اساس آماری که توسط یکی از محافل نزدیک به دولت در اختیار محافل دیپلماتیک تهران قرار گرفته و توسط یک گروه راستیآزمایی شده است، تنها در جمعه سیاه تهران ۲۹۵۰ نفر کشته شدهاند.
چهار روز پس از آن کشتار همچنان جنازههای تیرخورده به بهشتزهرا تحویل داده شده است. از آن جایی که سردخانهها گنجایش این تعداد جسد را ندارند همه اجساد روی زمین قرار داده شدهاند. برخی از آنها چندین روز به همین صورت مانده و دفن نشدهاند زیرا وضعیت ظاهریشان به گونهای است که قابل شناسایی نیستند.
در خارج از سردخانه اجساد به صورت گروهی یعنی ۱۰ تا ۲۰ جسد یکجا تشییع میشوند و در خلال مراسم شعارهایی سیاسی از قبیل «مرگ بر شاه» سر داده میشود و سربازان نشسته بر تانکهای چیفتن در ورودی بهشتزهرا، با چشمانی خسته و خوابآلود همه چیز را زیر نظر دارند.
حکومت نظامی موقتی و برای شش ماه اعتبار دارد. اما شاه میخواهد این مدت را کوتاه کند «اگر ملت بار دیگر نظم و قانون را رعایت کنند.» در حال حاضر شاه بار دیگر اوضاع را تحت کنترل خود دارد. شهر پر از نیروهای نظامی است و مخالفان مهم در زندان بسر میبرند. اما با وجود همه آن سرکوبها هنوز هم بهار تهران کامل نشده است.
یکی از همکاران روزنامه کیهان که بزرگترین روزنامه کشور است اقرار میکند: «به هدف نزدیک شدهایم.» این روزنامه مطالبی را چاپ میکند که طی چندین دهه امکان نوشتن آن نبود. البته پس از موج بازداشتهایی که پس از کشتار اخیر آغاز شد، یک سوم از اعضای تحریریه کیهان نیز به زندان افتادند.
تلویزیون دولتی ایران اخبار و گزارشهایی در مورد بحرانها در سرزمینهای دوری مانند نیکاراگوئه و رودزیا را پخش میکند و خبر از ماجرای جاسوسی در آلمان میدهد. ظاهرا همه چیز در این کشور بار دیگر به روال عادی بازگشته است: شهبانو فرح یک بیمارستان کودکان در شیراز افتتاح میکند. شخص قیصر ۱۲۰ بانکدار از اروپا و آمریکا را در کاخ نیاوران میپذیرد.
یکی از دیپلماتهای بریتانیایی که از پنج سال پیش در ایران زندگی میکند میگوید: «برای تخلیه بخارها گاهوبیگاه درپوش این دیگ برداشته خواهد شد. فقط در این تردیدی نیست که شاه هرگز نمیتواند دستش را کاملا از روی درپوش این دیگ بردارد.»